اين تكبر زهر قاتل دانكه هست ازمى برزهر شد آن كيج مست جون مى بر زهر نوشد مدبرى از طرب يكدم بجنباند سرى بعد يكدم زهر بر جانش زند زهر برجانش كند داد وستد كرندارى زهريش را اعتقاد كرجه زهر آمد نكر در قوم عاد جونكه شاهى دست يابد بر شهى بكشدش ياباز دارد در جهى ور بيابد خسته افتاده را مرهمش سازد شه وبدهد عطا كه نه زهراست اين تكبر بس جرا كشت شه را بى كناه وبى خطا وين دكر رابى زخدمت جون نواخت زين دو جنبش زهررا شايد شناخت نردبان خلق اين ما ومنيست عاقبت زين نردبان افتاد نيست هركه بالا تر رود ابله ترست كاستخوتن او بترخواهد شكست اين فروعست واصولش آن بود كه ترفع شركت يزدان بود جون نمردى ونكشتى زنده زو باغئ باشى بشركت ملك جو جون بدور زنده شدى آن خود دويست وحدت محض است آن شركت كى است | | |