آن دهان كزكرد وزتسخر بخواند مر محمد را دهانش كز بماند باز آمد كاى محمد عفو كن اى ترا الطاف وعلم من لدن من ترا افسوس ميكردم زجهل من بدم افسوس را منسوب واهل جون خداخوهدكه برده كس درد ميلش اندر طعنه باكان برد بس سباس اوراكه مارا درجهان كرد بيدا از بس بيشينيان تا شنيدم آن سياستهاى حق بر قرون ماضيه اندر سبق تاكه ما از حال آن كركان بيش همجو روبه باس خودداريم بيش امت مرحومه زين روخواند مان آن رسول حق وصادق در بيان استخوان و بشم آن كركان عيان بنكريد و بند كيريد اى مهان عاقل از سر بنهد اين هستى وباد جون شنيد آنجام فرعونان وعاد ورنه بنهد ديكران از حال او عبرتى كيرند از اضلال او | | |