باره دوزى ميكنى اندر دكان زير اين دكان تو مدفون دو كان هست اين دكان كرآيى زودباش تيشه بستان وتكش را مى تراش تاكه تيشه ناكهان بركان نهى از دكان وباره دوزى وا رهى باره دوزى جيست خورد آب ونان مى زنى اين باره بر دلق كران هر زمان مى درد اين دلق تنت باره بروى مى زنى زين خوردنت باره بركن ازين قعر دكان تابر آرد سربه ييش تو دو كان ييش ازان كين مهلت خانه كرى آخر آيد تو نبردى زو برى بس ترا بيرون كند صاحب دكان وين دكانرا بركند از روى كان توز حسرت كاه بر سر مى زنى كاه خام خود برميكنى كاى دريغا آن من بود اين دكان كور بودم برنخوردم زين مكان اى دريغا بود ما را برد باد تا ابد يا حسرة شد للعباد | | |