خاك را ونطفه را ومضغة را بيش جشم ما همى دارد خدا كز كجا آوردمت اى بدنيت كه ازان آيد همى خفر يقيت تو بدان عاشق بدى در دورآن منكر اين فضل بودى آن زمان اين كرم جون دفع آن انكارتست كه ميان خاك ميكردى نخست حجت انكار شد انشار تو از دوا بهتر شد اين بيمار تو خاك را تصوير اين كار از كجا نطفه را خصمى ونكار از كجا جون دران دم بى دل وبى سربدى فكرت وانكار را منكر بدى از جمادى جونكه انكارت برست هم ازين انكار حشرت شد درست بس مثال تو جو آن حلقه زنيست كزدروتش خواجه كويد خواجه نيست حلقه زن زين نيست دريابدكه هست بس زحلقه برندارد هيج دست بس هم انكارت مبين ميكند كزجماداو حشر صد فن ميكند جند صنعت رفت از انكارتا آب وكل انكار زاد از هل اتى آب وكل ميكفت خود انكار نيست بانك ميزد بيخبر كاخبار نيست | | |