ناقه صالح بصورت بد شتر بى بريدندش زجهل آن قوم مر ناقة الله آب خورد از جوى ميغ آب حق را داشتند از حق دريغ شحنه قهر خدا زيشان بجست خونبهاى اشترى شهرى درست صالح ازخلوت بسوى شهر رفت شهر ديد اندر ميان دود وتفت زاسخوانها شان شنيد اونالها اشك خون ازجان شان جون زالها صالح آن بشنيد وكريه ساز كرد نوحه بر نوحه كنان آغار كرد كفت اى قومى بباطن زيسته واز شما من بيش حق بكريسته حق بكفته صبركن برجورشان بند شان ده بس نماند از دورشان من بكفته بند شد بند از جفا شير بند از مهر جوشد وز صفا بس كه كرديد از جفا برجاى من شير بند افرسد در ركهاى من حق مرا كفته ترا لطفى دهم بر سر آن زخمها مرهم نهم صاف كرده حق دلم را جون سما روفته از خاطرم جور شما در نصيحت من شده بار دكر كفته امثال سخنها جون شكر شير تازه از شكر انكيخته شير شهدى با سخن آميخته درشما جون زهر كشته اين سخن زانكه زهرستان بديد از بيخ وبن جون شوم غمكين كه غم شدسر نكون غم شما بوديد اى قوم حرون هيج كس برمرك غم نوحه كند ريش سر جون شدكسى مو بركند | | |